ماتریس شایستگی
توانایی یا ناتوانی در شناخت محدودیتهای خود و در نتیجه درک فرایند یادگیری در چارچوبی به نام «ماتریس شایستگی» توصیف میشود که به یادگیری یک مهارت، رفتار، توانایی یا تکنیک جدید مربوط میشود.
در این چارچوب یادگیرنده از مرحله 1 "بی صلاحیتی ناخودآگاه" شروع می کند.
با ارتقای مهارت ها، وارد مرحله 2 "بی صلاحیتی آگاهانه" می شود.
با کسب مهارت بیشتر، به مرحله 3 "صلاحیت آگاهانه" می رسد.
در نهایت، با تسلط بیشتر بر مهارت ، به مرحله 4"صلاحیت ناخودآگاه" دست پیدا می کند.
این چهارچوب یک جنبه بسیار مهم دارد:
وقتی افراد چیزی را یاد میگیرند، معمولاً تمایل دارند بدانند یادگیری آنها چگونه پیشرفت میکند و این جریان اغلب با کمک روشی از ارزیابی، انجام میشود.
امتیازدهی به روشی مانند 10/7 یا 56%، هیچ نشانهای از این که برای افزایش امتیاز در صورت انجام مجدد ارزیابی، چه کاری باید انجام شود به یادگیرنده نمیدهد.
این نکته مبنای پارادایم های جدیدتر ارزیابی مانند ارزیابی برنامه ای (Programmatic Assessment) است که بسیاری از دانشکده های پزشکی و حیطه های تخصصی مشابه، در حال توسعه و پیاده سازی آن در برنامه های آموزشی خود هستند.
در این رویکرد بازخوردی روایت گونه، یادگیرنده تشویق میشود که صرفاً به یک «نمره قبولی» رضایت نداده بلکه این جریان منجر به تمایلی جهت تأمل در عملکرد و بهبود عملکردی شود.
بنابراین، توانایی یک یادگیرنده برای حرکت از طریق این ماتریس مستلزم این است که تشخیص دهد در حال حاضر در کدام بخش از ماتریس قرار دارد.
تشخیص موقعیت در سطوح 2 و 3 معمولاً برای یادگیرنده بسیار واضح است، اما سطوح 1 و 4 این گونه نیستند.
این مدل را در مورد فردی که در حال یادگیری رانندگی اتومبیل است در نظر بگیرید:
قبل از یادگرفتن رانندگی، اغلب افراد تجربه سوار شدن در خودرو را داشته اند و در آن موقعیت ممکن است فکر کنند رانندگی نسبتاً آسان است.
این مرحله 1 است، جایی که فرد نمی داند که چقدر رانندگی می تواند برای شخصی که قبلاً آن را انجام نداده است، دشوار باشد.
زمانی که اولین درس های رانندگی را می گیرد، تازه متوجه می شود که چقدر دشوار است و به بی مهارت بودن خود آگاه شده و می فهمد که چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد. این مرحله 2 است.
همان طور که فرد به یادگیری رانندگی ادامه می دهد، هر گام باید بسیار فکر شده و با قصد قبلی انجام شود.
با وجود این، به تدریج فرد شروع به کسب شایستگی کرده و تشخیص خوبی از نحوه درست انجام کارها پیدا می کند. این مرحله 3 محسوب می شود.
در نهایت، فرد به حدی می رسد که دیگر برای رانندگی به توجه و تمرکز کامل نیاز ندارد. در این حالت می تواند بدون فکر کردن، دنده را تغییر دهد و به طور خودکار ترمز کند. این حالت مرحله 4 محسوب شده که دیگر فرد صلاحیت خود را آگاهانه به کار نمی گیرد.
با این حال اگر فرد پیر شود و واکنش ها و توانایی های خود را از دست بدهد، یا حتی اگر به سادگی خودروی خود را عوض کند و یا در یک محیط ناآشنا قرار بگیرد، این سطح از مهارت تغییر خواهد کرد.
همان طور که در شکل مشاهده می شود، یادگیری می تواند در یک چرخه زمانی، با زمان صرف شده برای یادگیری در محور x ، و سطح یادگیری در محور y ، نمایش داده شود.

در مورد آموزش و یادگیری، این مرحله پنجم از صلاحیت به عنوان "صلاحیت آگاهانه نسبت به بی صلاحتی ناخودآگاه" توصیف شده که توانایی فرد در تشخیص بی کفایتی ناخودآگاه در خود و دیگران است.
به بیان ساده تر همان طور که در نمودار مشاهده می شود، به عنوان صلاحیت بازخوردی توصیف می شود.
توانایی تشخیص نیازهای یادگیری مداوم خود و انباشت دانش و به کارگیری دانش مزبور، جنبه اصلی هوش هیجانی است و تشخیص آن در دیگران حتی به سطح بالاتری از هوش هیجانی مربوط است.
بسیاری از افراد با آموختن یک مهارت، آن چه را که برای یادگیری آن پشت سر گذاشتهاند و چگونگی تسلط بر آن را فراموش میکنند. آنها تئوری و کاربردهای آن را فراموش کرده و به سادگی درگیر عملیات شده اند.
این افراد اگر سعی کنند مهارت را به کسی آموزش دهند، تأثیر مهم و مثبتی بر این جریان ایجاد می کنند. زیرا اگر نتوانند به خاطر بیاورند که چگونه آن مهارت را کسب کرده اند، در انتقال دانش با مشکل مواجه شده و در جایگاه شان به عنوان یک آموزش دهنده، پایین تر از کسانی که در مرحله صلاحیت آگاهانه هستند، قرار می گیرد.
جمع بندی
این مدل یادگیری نشان می دهد که تشخیص این که آیا یک یادگیرنده واقعاً آماده یادگیری است یا نه، ممکن است چندان ساده نباشد .
توانایی داشتن طرز فکر صحیح برای یادگیری به عواملی چون محیط یادگیری و موقعیت در ماتریس شایستگی بستگی دارد.
از آن جایی که منتور یا کوچ همیشه در رشد یک یادگیرنده حضور ندارد، ضروری است که در سراسر فرایند یادگیری، توانایی و تمایل برای توسعه و حفظ شایستگی بازخوردی به یادگیرنده منتقل شود.
اگر افراد شروع به یادگیری کنند، اما بیش از حد به توانایی های خود اعتماد داشته باشند، توانایی بازخورد را از دست داده و بار دیگر به مرحله «بی صلاحیتی ناخودآگاه» وارد می شوند.
از این رو آشنایی با فرآیند یادگیری و حفظ شایستگی های بازخوردی، کمک می کنند متوجه شویم چه زمانی شروع به از دست دادن «تسلط» خود کرده و لازم است مهارتهای خود را مجدداً تقویت نماییم.
برای دسترسی به منبع این محتوا کلیک کنید.